تنها دو کتاب را از دوران مدرسه به یاد دارم! بنویسیــم و بخوانیــم ... پس من مینویسم و شما بخوانید :) این وبلاگ از تاریخ ۱۳۹۶٫۱۱٫۰۶ فعالیت خود را آغاز کرده است. / با نهایت احترام و ارادت / | سیدمحمد سادات میر |
«کاش منم دختر بودم!» قسمت دوم | به قلم "سیدمحمدساداتمیر"
البته به آنها که شهید ستاری را گز میکنند هم بگو من دوستشان دارم ولی دست خودم نیست. با رفقا که از جلویشان رد میشویم به رسم عادت! باید نیم نگاه معناداری کنیم و تیکهای دهه لایکی هم نثار روح پر فتوحشان کنیم و قاه قاه به ریش لیزر شدهشان بخندیم و رد شویم تا مایهداران اهل عمل برسند بلکه فرزندان منتظرین داستان ما فردای روز از ساندویچ تف مالی شدهی همکلاسیانشان تغذیه نکنند تا دست آخر با لقب کرکسان زنگ تفریح، از مدرسه فارغ شوند.
بگو من دوستشان دارم اما نه برای شب دعای ندبه! بگو اندازهی تمام شبهایی که جهنم کردند به آنها علاقه دارم اما نمیتوانم سر از گریبان کَنده، در صورت خود و خانوادههایشان، مخصوصاً فرزندان پاک سرشتشان نگاه کنم و آسودهخاطر باشم که اوه چقدر من انسانم و آنها نیستند! بگو من دوستشان دارم این منتظرین تمیز داستان کثیفمان را. آنها ناراضیاند. من هم ناراضیام. اصلاً ذات انسان ناراضی است. مثلاً بارها از خودم سؤال کردهام که: «چرا دغدغهی آزادی تو، شده پُستهای خطرناک توییتری من؟» «چرا نمیتوانم همانند میلیون میلیون ایرانی دیگر بگویم "گـــور پـــدرت"؟» «چرا نمیتوانم از ابزار وجودت به ابزاریترین شکل ممکن استفادهی ابزاری کنم؟ مگر نه اینکه من هم همجنس آنهایم؟ نکند سنم هنوز قد نمیدهد؟!»
ولی با این همه ‘کاش منم دختر بودم’! کاش مثل تو، دخترک مهربان و بیآزاری بودم که ورزشگاه رفتن و نرفتنم بشود پریشانی محمّدها! که کتک خوردنم در داخل و خارج خانه بشود پُست فورواردی کرور کرور نویسنده و روشنفکر و محقق و دانشجو و دانشمند اویننشین! که جبراً و عنفاً 2 سال از بهترین سالهای زندگیام را ندزدند! که از زور گرسنگی چماقِ رویِ سر هموطنانم نشوم!
خوشم میاد خیلی فعالی ماشالااااااااااااااااااااااااااااا