سیدمحمد سادات میر

The personal blog of " Sayyed Mohammad Sadat Mir "

سیدمحمد سادات میر

The personal blog of " Sayyed Mohammad Sadat Mir "

سیدمحمد سادات میر

تنها دو کتاب را از دوران مدرسه به یاد دارم!
بنویسیــم و بخوانیــم ...
پس من می‌نویسم و شما بخوانید :)
این وبلاگ از تاریخ ۱۳۹۶٫۱۱٫۰۶ فعالیت خود را آغاز کرده است.
/ با نهایت احترام و ارادت /
| سیدمحمد سادات میر |

پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

حانیه - کامل

حــانــیــه
به قلم "سیدمحمد سادات‌میر"

    در بحبوحۀ خمپاره‌باران و بمباران و موشک‌باران، زاده‌ی بلدالصواریخ (دژپل/دزفول) شد. دروغ چرا! درست است که بچۀ همسایۀ دیوار به دیوار خانۀ پدری است اما خوشگل نیست خب! البته جز چشم‌هایش که می‌دانم آخر سر کار دستم خواهند داد. پوست سبزه و موهای کم‌پُشتش نوید زاده شدن یکی از بی‌ریخت‌ترین دختران دزفول را می‌داد!

حانیه - قسمت دهم

حــانــیــه
قسمت آخر | به قلم "سیدمحمد سادات‌میر"

    آنچه طی دو ساعت مرا از نماز و عرشش به کاباره و فرشش نشاند، نه خبر نامزدی حانیه بود، نه تنفر از رقیب عشقی، نه غربت و نه بی‌کسی و نه تنهایی. شب دیدار آخر من و حانیه در دزفول، حانیه چیزهایی گفت که ترکیب‌شان با خبر ازدواج آینده‌اش مرا از سماء به ارض سقوط داد.

حانیه - قسمت نهم

حــانــیــه
قسمت نهم | به قلم "سیدمحمد سادات‌میر"

    تعطیلات تابستان بود و حانیه برگشته بود دزفول. اما دیگر آن حانیۀ قبل از دانشگاه نبود. صاف نبود. ساده نبود. "انگار رد زخم چیزی در این مدت روحش را آزرده بود". هر چه با او صحبت می‌کردم جواب‌های کوتاه و سر بالا می‌داد و رد می‌شد. انگار دیگر عارش می‌شد با من قدم بزند یا حتی باهام هم‌کلام شود. سمبوسه دیگر با مزاجش سازگار نبود و کمتر از پیتزا باعث ترش کردن معده‌اش می‌شد!