آدمبرفی
- يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۱ ب.ظ
چون خیلی ′باهاش عکس میگرفتن′ و خیلی ′اطرافش شلوغ شده بود′؛ آدمبرفی مطمئن بود آدم حسابیای شده واسه خودش. دیگه نه تنها ابرها رو تحویل نمیگرفت، مسخرشونم میکرد؛ تا اینکه یه روز ابر سیاه عصبانی شد و خودشو از زندگیش کشید کنار. ابر رفت؛ خورشید اومد؛ آدمبرفی کمکم کمکم عرق کرد. گریه کرد. ضجه زد. التماس کرد. آب شد. ولی دیگه کار از کار گذشته بود...
آره.. آدمبرفی همه دار و ندارشو مدیون ابر سیاه و زشت زندگیش بود. بدون ابر سیاه، آدمبرفیای هم در کار نبود......👌
پ.ن۱: عکسشو خودم گرفتم؛ 😜
پ.ن۲: متنشم از خودم بود؛ 😉
پ.ن۳: آدمبرفیهای گرامی، تا اَبرای بیریخت زندگیتون آروم آروم ازتون فاصله نگرفتن، بخودتون بیاید؛ خیلی زود دیر میشهها(آدما تو هوای سرد زودتر سرد میشن)!!!
پ.ن۴: سرمونو با کار روی تِرَک جدید گرم میکنیم تا بیمحلی عزیزان کمتر به چشم بیاد!
#خدایا_شکرت 🙏
یاعلی❤️