حانیه - قسمت نهم
- پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حــانــیــه
قسمت نهم | به قلم "سیدمحمد ساداتمیر"
تعطیلات تابستان بود و حانیه برگشته بود دزفول. اما دیگر آن حانیۀ قبل از دانشگاه نبود. صاف نبود. ساده نبود. "انگار رد زخم چیزی در این مدت روحش را آزرده بود". هر چه با او صحبت میکردم جوابهای کوتاه و سر بالا میداد و رد میشد. انگار دیگر عارش میشد با من قدم بزند یا حتی باهام همکلام شود. سمبوسه دیگر با مزاجش سازگار نبود و کمتر از پیتزا باعث ترش کردن معدهاش میشد!