تنها دو کتاب را از دوران مدرسه به یاد دارم! بنویسیــم و بخوانیــم ... پس من مینویسم و شما بخوانید :) این وبلاگ از تاریخ ۱۳۹۶٫۱۱٫۰۶ فعالیت خود را آغاز کرده است. / با نهایت احترام و ارادت / | سیدمحمد سادات میر |
حــانــیــه قسمت چهارم | به قلم "سیدمحمد ساداتمیر"
سالها یکی پس از دیگری گذشت. اما سخت و طاقتفرسا. در بین این سالها معصومه درسش تمام شد و خواستگاری از اراک برایش پیدا شد و او را به عقد خود درآورد و به همان اراک برد تا با هم شروع یک زندگی خوب و خوش را داشته باشند. اما همچنان نمیفهمیدم که چرا یک نفر باید شب عقدش که یکی از بهترین و خاصترین شبهای زندگیاش هست، گریه کند؟!
بالأخره روز موعود فرا رسید و من برای اولین بار در عمرم ساعت شش و نیم صبح از خواب نازنین بیدار شدم تا صبحانهای بخورم و با بابا به مدرسه بروم. اما کی بود که نداند این تاره شروع داستان پر پیچ من است!
«کاش منم دختر بودم!» قسمت سوم | به قلم "سیدمحمدساداتمیر"
کاش منم دختر بودم! کاش منم دختر بودم تا دلار و بالا و پایین کردنهایش را به لاک انگشت کوچک پای چپم میگرفتم! + ماشین باید بیاید؛ - از کجا؟ + کاش منم دختر بودم تا برایم مهم نبود! + سکه باید پرداخت شود؛ مگر نشنیدهای؟ عندالمطالبه؛ - از کجا؟ + کاش منم دختر بودم تا برایم مهم نبود! + خانه باید خریده شود؛ - از کجا؟ + کاش منم دختر بودم تا برایم مهم نبود!
این روزها که خدای اول و آخر همگان پول – همان چِرک کف دستی که به قدمت تاریخ بشریت سابقهی پژوینی دارد – هست، غیبت کبرا کرده است. در نمیآید آقا! اما باید دربیاوری! از کجا؟ کاش منم دختر بودم تا برایم مهم نبود! کاش منم دختر بودم تا از گوشهی خطچشم فرعونگونهام نگاهت میکردم و نیشخند زهرآگینی تحویلت میدادم و با یک پنجم دستمزد تو، شغلت را تصاحب میکردم و جای نانآور و نانخور را عوض میکردم و قواعد را لجنمال میکردم و به وقیحانهترین شکل ممکن چشم در چشمت میانداختم و بیکاریات را ناشی از بیعرضگیات میدانستم و مثل خوکی وحشی رهایت میکردم تا در این باتلاق گهی اطرافت مدام و بی وقفه دستوپا بزنی و خود ندانی و من بدانم که هر چه بیشتر دستوپا میزنی بیشتر فرو میروی.
آری عزیزم؛ کاش منم دختر بودم تا سَرم را شلوغ پلوغ میکردم و تنم را خلوت! جولانگاهی میساختم برای انگشتهای نوازش. بوسههای چند پوندی. عشقهای سکسی.