تنها دو کتاب را از دوران مدرسه به یاد دارم! بنویسیــم و بخوانیــم ... پس من مینویسم و شما بخوانید :) این وبلاگ از تاریخ ۱۳۹۶٫۱۱٫۰۶ فعالیت خود را آغاز کرده است. / با نهایت احترام و ارادت / | سیدمحمد سادات میر |
حــانــیــه قسمت هفتم | به قلم "سیدمحمد ساداتمیر"
راه افتادیم و اتفاقاً همانطور که پیشبینی میکردم خیلی هم خوش گذشت و بالأخره رسیدیم. روز اول، ثبتنام دانشگاه و خوابگاه را انجام دادیم اما تا روند اداری خوابگاه تکمیل شود باید در جایی مستقر میشدیم. هیچ کجا هم یک اتاق به هر دویمان نمیدادند. تتمهی پولهایم را روی پولهای حانیه گذاشتم تا با خواهش و تمنا یک اتاق مسافرخانه را بتوانیم برای یک شب کرایه کنیم. حانیه در اتاقش مستقر شد و من مانده بودم و کیف پولی که تنها محتوایش کارت پایان خدمتم بود و یک دست لباس تنم. کجا باید شب را سحر میکردم خدا میدانست.
حــانــیــه قسمت پنجم | به قلم "سیدمحمد ساداتمیر"
دو سالی باید بروم تربت حیدریه. اما باکی نیست. دو سال که از هفت سال بیشتر نیست. بالأخره آدمی که آب دیده شده با همه شرایطی خودش را سازگار میکند. حتی شده آبشش در میآورد و سرش را زیر آب نگه میدارد تا زنده بماند. بهرحال ذاتاً انسان زندگی را دوست دارد!